خاطره سازی ممنوع

ساخت وبلاگ
هوالمحبوب سال ها بود که دیگر این حس و حال را نداشتم، حس حال گرفتار شدن بین درست و نادرست را؛ حس و حال هی فکر کردن و هی ادامه دادن و هی فکر کردن و شک کردن را. سال ها بود که راه برای من یکی بود و روش یکی. سال بود عادت کرده بودم به این روال تکراری. سال ها بود ساعت ها برایم محدود بود. محدود بود برای دل به دریا زدن. اما چند شب است که دارم در خودم مرور می کنم که چه می شد اگر می توانستم در آستانه ی سی سالگی هم دل به دریا بزنم؟ چه می شد اگر جرات قبل با من بود. بدون لحظه ای تامل عقل نهیب می زند که از این جا به بعد منم که درستی و نادرستی را برایت مشخص می کنم. منم که حرف میزنم و تو فقط باید مثل یک کودک مطیع دنباله روی من باشی.  هرچند که غرق شده باشی در لذت؛ هر چند که جنون گرفته باشی. تو باید به حرف من خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب بین خواب و بیداری بودم، یهو چشمم خورد به لوستر که داره تاب میخوره برای خودش. دویدم پایین با چادری که داشت روی زمین کشیده می شد. مریم هول برش داشته بود، داشت بابک رو صدا می زد که بچه ها رو ببره. نمیدونستم چی شد. از جیغ و دادشون فهمیدم زلزله است. برگشتم که عینکم رو بردارم مامان کلی آیت الکرسی خوند. این بارم بخیر گذشت. این چندمین شبه خدا می دونه. فکر میکنم این بار کمتر از همیشه ترسیدم. نمیدونم پوست کلفت تر شدم یا ایمانم بیشتر شده. ناراحتم برای مردم حلبچه. گریه ام گرفت وقتی بابک اشتباهی مرکز زلزله رو کرمانشاه عنوان کرد. دلم رفت برای گلاره و فریبا. برای محسن احمدوندی برای همه ی دوستایی که تو این شهر عزیز دارم. شب که زنگ زدم گلاره حالش خوب بود. خدا رو شکر. نمیدونم چه حالی ان مردم زلزله خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب به عاشق های بعد از خود خواهم گفت : عشق قمار است، بترسند از ششدره شدن و  تمام هستی شان را تاس نریزند.  بترسند از به یغما رفتن وجودشان. یقین خواهم گفت، در قمارعشق جام هستی شان را تا خط  هفتم سر نکشند؛ چیزی برای لحظه های پوچی و نیستی باقی بگذارند. چیزی کنار بگذارند برای روزهای  دلتنگی، چیزی مث یک تکه غرور ، مثل یک بغل احساس، مثل یک لبخند از ته دل،  مثل یک  نفس عمیق.... یک چیز کوچک کوچک برای یک شروع دوباره. 1394/04/20 خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 151 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب   زندگی غم تکراری و کسالت باری است که حتی خوشی هایش هم اشک به چشم می آورد. گاهی که می بُری و می روی، نفرین یک ایل پشت سرت باقی است. گاهی که می مانی به سوختن و ساختن؛ نفرین یک دل.... گاهی هم  تمام می شوی، نقطه می گذاری و بر می خیزی، لبخند را به لب هایت سنجاق می کنی. اشک هایت را با پشت دست هایت می زدایی و با صورتی تسلیم شده می روی تا ننگ ماندن و غرق شدن را به جان نخری. هرچقد دوست تر بداری بیشتر می بازی. هر چه بیشتر دل ببندی بیشتر از تو میگسلد و هر چه که بیشتر فریاد هم صدایی سر بدهی کم تر به دادت خواهند رسید. همه ی لذت یک زندگی به وجود «تو» است. به وجود توی که چم و خم مرا بفهمی و زیر و رویم کنی به وقت غم ها. همه ی لذت زندگی به داشتن یک توی لامصب هست که هی دورش بگردی و تصدقش خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب به قول هدایت، در زندگی زخم هایی هستند که مثل خوره روح را می خورند. گاهی جنس این زخم ها دنیوی است. یعنی زاده ی آدم ها و اعمال شان است که مدام در تعقیب اویند. گاهی حال بدی است که از هم صحبتی با کسی تنیده می شود به وجودمان و گاهی تنهایی هرز رفته است که مجبورت می کند هم پیاله ی تنهاییِ کس دیگری شوی و در پایان نه تنهایی باکره ی خودت را داری و نه توانسته ای سهیم و شریک تنهایی حراج شده ی دیگری باشی. از این قسم زخم ها در زندگی به سراغ اغلب مان می آید. آدم هایی که در این دنیای وانفسا در میان هم می لولند و نفس می کشند و مدام تنهایی هایشان به تاراج می رود و دست هایشان به نشانه ی تسلیم بالا برده می شود. گاه این تسلیم شدن نوید یک اتفاق خوشایند است. اتفاقی یه مبارکی یک عشق، به مبارکی یک دوستی، ب خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب سی ام آبان ماه یکی از بهترین روزهای زندگی منه. روزی که یه حس معرکه رو برای اولین بار تجربه کردم. حس دوست داشتنی که نظیرش رو توی هیچ رابطه ای ندیده بودم و لمس نکرده بودم. حسی که زیاد درباره اش شنیده بودم و برام گنگ بود. تو این روز، قشنگ ترین اتفاق زندگی من رقم خورده. و امسال دومین سالگردشه. دومین سالی که دارم دل به دل کسی می دم که برام عزیزترینه. دومین سالی که انگار آدم یه قلب اضافه داره برای یکی دیگه. دومین سالی که یه موجود دوست داشتنی به جمع ما اضافه شده. امروز تولد دو سالگیه ایلیاست. ایلیایی که توی این دوسال معجزه ی کوچیک زندگی مون بوده. همیشه بهترین ها با اون رقم خورده و عزیزکرده بودنش رو هیچی تغییر نمیده حتی نورچشمی جدید مون السا.  ایلیا چیزی فراتر از یک خواهر زاده است برای من خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 181 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب یه چیزی درست وسط سینه ام انگار از حرکت ایستاده. انگار یکی داره چنگ میزنه به سینه ام و هی دلم داره بالا میاد و میخواد تا فرار کنه از دست من....... دارم به تو فکر می کنم. به تویی که بودن باهات یه عالم دیگه ای بود. حیف که گم کردیم همو. حیف که ایستادیم و متوقف شدیم.  دارم به اون روزهای خوب و شب های بهشتی فکر می کنم. به کتاب و قصه و شعر. به بازی و خنده و رقص کنان پرواز کردن. کجای این جهان ایستادی و داری بهم لبخند میزنی؟! فرشته ی کوچک من..... هنوز یادم نرفته هرچند کمی دیر هرچند کمی دیر هر چند کمی دیر.... ولی موقعی هم که بودی همین قدر عزیز بودی باور کن.... هنوزم جات درست وسط قلبمه. نگو که ندارمت..... یادمه توم مال همین حوالی بودی و من زود از دستت دادم.... برام دعا کن که بیام پیشت.... خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 170 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب دارم به این فکر می کنم که دیگه زندگی چیز جذابی برای ادامه دادن نداره. به این فکر می کنم که اگه همین الان سرم رو بذارم و بمیرم هیچ افسوسی در کار نخواهد بود. بعضی از اون آرزوها و رویاهایی که داشتم، محقق شدن و بعضی هاشونم وقت شون گذشته. خیلی چیزها رو به دست آوردم و خیلی چیزها رو برای همیشه از دست دادم. یه زمانی اگه انگیزه ام برای ادامه عشق بود حالا دیگه اونم ندارم. جز یه سر شوریده و یه دل هزار تکه شده و یه بار گناهی که هر روز با خودم می کشم چیزی ندارم. اگه زندگی همین لحظه تموم بشه خوشحال نخواهم بود چون میدونم که خدا با دیدنم حالش خوب نمیشه. ولی ناراحت هم نخواهم بود چون چشمم به دنیا نیست. چون چشم دنیا و آدم هاشم هیچ وقت به من نبوده. شاید از بابت خانوادم ناراحت باشم و از بابت شاگردهام. خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 176 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب   حس میکنم هنوز هم بعد از گذشت نزدیک سی سال از زندگی، نتوانسته ام مثل بعضی ها باشم. هزار رنگ، الکی خوش، خوش گذران، کمی خودخواه و شاید این بزرگترین مشکلم با خودم است. وقت کمک کردن از جان و دل مایه می گذارم. برای همکارم، رفیقم، دوست مجازی ام و هرکسی که دست کمک به سویم دراز کند. در محیطی کار میکنم که آدم ها هزار رنگ هستن. به تو که سلام میکنند، با تو که درد دل می کنند، تنها یک هدف دارند؛ حرفی از زیر زبانت بکشند و علیه خودت استفاده کنند. شغلی که به شرافت مشهور است، شغلی که زیر و بمش را عشق ساخته و پرداخته است، چطور می تواند آدم هایی را در دل خود جای دهد که اینقدر حقیر و بی معرفتند؟! در دنیای مجازی اعتماد کردن سخت است، آدم ها خودشان نیستند، دروغ زیاد می گویند و ادعای دوست داشتن توهمی بیش خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 194 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40

هوالمحبوب


دوستت دارم

چونان زنی که هرگز تو را نبوسیده است

اما

شب ها با رویای هم آغوشی با تو به خواب می رود

دوستت دارم

چونان زنی که نمی شناسی اش

زنی که هر روز در من زاده می شود

قد می کشد

و در بسترم جان می دهد....


خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 5:40